تعداد بازدید از صفحه در هفته گذشته

۱۳۹۰/۱/۳۰

زندانی فراموش شده، ارژنگ داودی: من قربانی ستم بارگی فقیه خونخوارم

منبع: کانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها
دست نوشته ای از زندانی سیاسی ارژنگ داودی که برای انتشار در اختیار " فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران " قرار داده شده است که در آن در مورد تصمیمات غیر انسانی شورای عالی امنیت نظام و نقش علی لاریجانی در مورد تضیقات اعمال شده علیه زندانیان سیاسی و خانواده های آنها بخصوص در مورد قطع ملاقاتها و تماسهای تلفنی زندانیان سیاسی با خانواده هایشان در ایام عید نوروز می باشد که متن آن به قرار زیر می باشد:

با یاد خدا ،
آزادیخواهان جهان،
هم میهنان آزاده،


بنا به پیگیری مداوم خانواده ها و ننه من غریبم بازی های همیشگی مزدوران رژیم ولایت فقیه ولی به قرار اطلاع موثق تضیقات اعمال شده بر علیه زندانیان سیاسی در زندانهای مخوف اوین و رجایی شهر به پیشنهاد علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در جلسه شورای عالی امنیت مطرح شده و به تصویب کلیۀ اعضاء از جمله رئیس جمهور حکومت رسیده است .
یادآور می شوم که علی لاریجانی از پاسداران قدیمی بوده و نمایندۀ علی خامنه ای در شورای مذکور است برای نمونه تضیقات اعمال شده در مورد شخص اینجانب ارژنگ داوودی موجب شده که از تاریخ پنجشنبه 11آذر 1389 تا کنون دیدار خانواده از من سلب شده و از تاریخ یکشنبه 3 بهمن 89 تاکنون نیز هیچ گونه تماس تلفنی با خانواده ام نداشته ام.
اکنون که آخرین روزهای فروردین سال 1390 را سپری می کنیم نه تنها هنوز نتوانسته ام که شادباشهای نوروزی را حتی به عزیزان خود تقدیم نماییم بلکه از احوال همگی آنان همچنان بی خبر مانده ام .


من قربانی ستم بارگی فقیه خونخوارم!


لعنت خدا و خلق خدا بر خامنه ای آزادی ستیز و بر مزدوران آدمخوار رژیم


ارژنگ داوودی
یکشنبه 27 فروردین 90
زندان رجایی شهر بند 4 سالن 12

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

۱۳۹۰/۱/۲۹

دفاعيه محمد رضا پورشجري در دادگاه: در مورد توهين به مقام معظم رهبري بايد عرض كنم من شخصا جايگاهي به اين نام نمي شناسم!

منبع: کانون حمایت از خانواده جانباختگان و بازداشتی ها  
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" دادگاه کرج قصد دارد وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پور شجری (سیامک مهر) را به حکم ضد بشری اعدام محکوم کند.
وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری قرار است اول تیرماه با اتهامات سنگین که به وی نسبت داده شده است در شعبۀ 109 دادگاه کرج مورد محاکمه قرار گیرد. پیش از این دادستان کرج، بازپرسی دادگاه انقلاب کرج و بازجوی وزارت اطلاعات به خانواده وی گفته اند که او را به اعدام محکوم خواهند کرد.آنچه در زيز ميخوانيد گزارشي از دادگاه وبلاگ نويس زنداني محمد رضا پورشجري كه مقاله هاي خود را با نام سيامك مهر انتشار مي داد جهت انتشار در اختيار “فعالين حقوق بشر و دمكراسي در ايران” قرار داده شده است. او دادگاه را به محاكمه اين رژيم تبديل نمود.لازم به ياد آوري است آقاي پورشجري در 21 شهريور ماه با يورش مامورين وزارت اطلاعات دستگير شد و به بند سپاه شكنجه گاه وزارت اطلاعات در زندان گوهردشت كرج منتقل شد. متن دفاعيه محمد رضا پورشجري :20 آذر 89 بدون اطلاع قبلي اولين جلسه به اصطلاح دادگاه رسيدگي به اتهامات من در شعبۀ 2 دادسراي انقلاب كرج برگزار شد كه به همه چيز شباهت  دارد به غير از دادگاه. واژۀ داد در فرهنگ ايران از ارجمندي بسياري برخوردار است معناي ژرف آن با آنچه در نظام استبداد اينجا به عدالت ترجمه شده هرگز برابر اين دادگاه جايگاهي كه در آن مديريت جامعه به داد مردم مي رسد و حقوق آزاديهاي طبيعي مردم را كه از سوي قدرت مداران مورد تجاوز و تضيع قرار گرفته اعاده مي كند.
اما در جمهوري اسلامي دادگاه بويژه وقتي كه به جرائم سياسي و عقيدتي رسيدگي مي كند ابزار سركوب مخالفان و معترضان به وضع موجود است و نهادي است كه گويا به جهت حفظ قدرت و انحصارات گروه اقليت حاكم بنا شده است.

امروز به 2 اتهام من رسيدگي مي شد توهين به مقام معظم رهبري و ارتباط با سايتهاي ضد انقلاب . در ابتدا عرض كردم كه در دورۀ 37 سالۀ پهلوي دوم و در دورۀ 32 سال حكومت استبداد ديني هرگز هيچ دادگاه و محكمۀ كه صلاحيت داشته  و شايسته بوده باشد به اتهاماتي از جمله اتهامات سياسي و وجداني و عقيدتي رسيدگي نكرده است و من اين جلسه را به عنوان دادگاه به رسميت نمي شناسم زيرا كه از حداقل وجاهت قانوني برخورد دار است،هيئت منصفه حضور ندارند ،من وكيل ندارم و نمايندگان رسانه ها نيز غايب هستند.

اما بدليل اينكه من هر از فرصتي  جهت راز بيان انديشه ها و آراء خود استفاده مي برم از اين موقعيت ناخواسته نيز بهره مي جويم و عليرغم بي اعتبار دانستن اين مجلس به عنوان دادگاه از نوشتارهاي خود دفاع مي كنم.

در مورد توهين به مقام معظم رهبري بايد عرض كنم من شخصي ،شيخي ،جايگاهي  به اين نام نمي شناسم. اگر منظور فرد خودكامه و ستمگر و ديكتاتوري است كه براي حفظ قدرت انحصارات  خود با زور و قهر و خشونت حكومت مي كند و مخالفان و معترضان خود را در زندانها با شكنجه به قتل مي رساند و در بيابانها به گلوله مي بندد از حق طبيعي هر شهروندي از ايشان به دشنام يعني به نام بد ياد كنند.

در مورد اتهام ارتباط با سايتهاي مجازي ضد انقلاب عرض كردم طبق ماده 19 اعلاميۀ حقوق بشر هر قانون اساسي و موضوعي بايد قطعا با روح و متن آن هماهنگ بوده باشد و هر گز روح و مبناي آن را نقض نكرده و اعتبار خود را از آن كسب كند كسب اطلاعات و آگاهي از هر منبع و مرجعي انتشار اطلاعات و انديشه ها بدون استثناء در امور مسلم بشر شناخته شده و … جهت تبادل افكار حق خود مي دانم كه با هر فرد و گروه و نحوۀ فكري ارتباط داشته باشم و بر اساس حق آزادي بيان كه مادر آزاديها است و هيچ فرد و مقام و قدرتي نمي تواند اين حق را از من سلب نمايد.

حرفهاي آخر:

پس در خارج از موضوع دادگاه بطور دوستانه براي حضار عرض كردم كه من محصول جمهوري اسلامي هستم ،من ساخت حكومت اسلامي ام ،رژيم استبداد ديني خود مسئول توليد آدم هاي با انديشه هاي مثل من است .همانطوري كه اين رژيم 7 ميليون معتاد،بيش از 3 ميلين مواد فروش ،چند ميليون زن خياباني توليد كرده است به همان نسبت نيز چند ميليون كفر گو متنفر از تمامي عربده هاي اسلام حاكمان ستمگر توليد كرده است.پيش از تسلط ضد انقلاب در سال 57 اگر مجموع نوشتها  و كتب انتقادي و ضد اسلامي را جمع آوري مي كرديم يك جعبه كوچك را پر نمي ساخت اما اكنون يك كتابخانه عمومي هم گنجايش كتابها و مقالات و پژوهشهاي انتقادي و اسلام ستيز را ندارد .

سيامك مهر، محمد رضا پور شجري سابق
آذر 89
زندان رجايي شهر

۱۳۹۰/۱/۲۷

اعدام سه نفر در شیراز :حکومت قرون وسطایی اسلامی باردیگر برای ایجاد وحشت و "زهر چشم گرفتن" دست به اعدام در ملا عام زد


منبع: وب سایت پیک ایران
این سه تن از قربانیان نظامی هستند که  با توسل به قوانین اسلامی،  ایران را از هر جهت به قهقرا برده است. بیکاری، فقر، اعتیاد گسترده و ممنوع بودن شادی جامعه  ای بوجود آورده که سبب ناهنجاریهای گسترده اجتماعی شده است.
در همین رابطه :

سه شهروند شیرازی در ملاءعام اعدام شدند

مهدی خزعلی: اگر امام زمان هم ظهور فرمایند، جنتی رد صلاحیتش می کند/ عده ای معتقدند جنتی همان دجال است



منبع: پیک ایران ؛ بعلت از کار افتادن یا آفلین بودن سایت دکتر خزعلی ، مطلب را از بلاگر خود ارسال می‌نمایم.
آنروزاز سلول انفرادی به اتاق بازجویی رفتم، حاج سعید بازجوگفت: " شما به آقای جنتی اهانت کرده اید! "
عرض کردم: " مکتوب تفهیم اتهام کنید تا پاسخ من ثبت شود و به یادگار بماند"


نوشت س: " شما نوشته اید اگر امام زمان هم ظهور فرمایند، جنتی رد صلاحیتش می کند"


نوشتم ج: در روایت داریم، حضرت بقیةالله الاعظم حجة ابن الحسن روحی له الفداء که ظهور می فرمایند، بسیاری از علمای شیعه در برابرش می ایستند و او را رد می کنند و حضرت را متهم به بدعت در دین خدا و رسول می نمایند، من بر این باورم که یکی از روحانیونی که در برابر حضرت می ایستد و او را رد می کند، شیخ احمد جنتی است و ان شاء الله به شمشیر مبارک حضرت گردنش زده خواهد شد! " – بی جهت نیست که من برای طول عمر او دعا می کنم -


آیا این باور و اعتقاد جرم است؟ بعضی معتقدند فلانی سید یمانی است و بهمانی شعیب ابن صالح است و دیگری دجال، اما من برای کسی نام نگذاشته ام، من فقط مشی و روش او را بر خلاف سیره اوصیاء می دانم و بر این باورم که این شیوه در برابر حضرت حجة می ایستد. خوب حالا باید منتظر ظهور بود، آن روز معلوم می شود که امام گردن مرا خواهد زد یا جنتی!


به قاضی مقیسه عرض کردم: از نظر شما این باور جرم است؟ این سخن اهانت است؟


گفت: " نه این یک اعتقاد است و در حیطه جرم و اهانت نمی گنجد"

۱۳۹۰/۱/۲۴

مهدی خزعلی: برای انتخابات مجلس همه افرادی که ظرفیت آن را دارند، کاندیدا بشوند, اگر دیدیم نظارتی نداریم و صیانت از آرا محال است، آن موقع کاندیداها باید استعفا بدهند.

مصاحبه دکتر مهدی خزعلی با رادیو زمانه
در ایران معمولاً مخالفت با رؤسای جمهور، از مخالفت و گاه حمله به اطرافیان و همراهان وی آغاز شده است.


ابوالحسن بنی‏صدر، اولین رئیس‌جمهور ایران و محمد خاتمی رئیس‌جمهور قبلی با همین مشکل مواجه بوده‏اند و اینک محمود احمدی‏نژاد نیز از جانب اصول‏گرایان، یعنی حامیان سابق خود، برای انتخاب تعدادی از همکارانش به شدت زیر فشار قرار گرفته است.

با وجود این‏که آقای احمدی‏نژاد با مقاومت پرسش‏ برانگیزی در مقابل این فشارها ایستاده، اما او هم گاهی ناچار به تمکین در برابر برخی از فشارها شده است. مقاومت او برای حفظ علی کردان در مقام وزارت کشور، سرانجام با استیضاح مجلس پایان یافت.

در این میان اما، مورد اسفندیار رحیم‏‏مشایی که از طرف آقای احمدی‏نژاد، ۱۷ سمت رسمی دارد، بیشترین نمود را دارد. او در مقام معاون اول رئیس‌جمهوری، عضو مؤثری از دولت تلقی می‏شد. اعتراض‌ها نسبت به حضور او در این سمت، چهره‏های مهم و سرشناس اصول‏گرا را نیز در بر گرفت و سرانجام منجر به دخالت رسمی آیت‏الله علی خامنه‏ای برای برکناری وی از این سمت شد، اما نزدیکی و رابطه ویژه رییس جمهور با آقای مشایی، بیش از گذشته ادامه یافته است.

آقای مشایی تا امروز ( بیستم فروردینماه ) در سمت معاون اجرایی رئیس‌جمهور و سرپرست نهاد ریاست جمهوری، بازهم عضوی از اعضای دولت محسوب می‏شد. انتشار حکم حمید بقایی، یکی دیگر از همفکران ویژه رئیس جمهور به جای آقای مشایی، این موقعیت را تغییر داده است، در حالی که گمانه‏زنی‏ها در مورد علت اصلی این حرکت رئیس‏جمهور، از زوایای مختلف آغاز شده است.

با دکتر مهدی خزعلی، ناشر و از منتقدان سرشناس حکومت در این زمینه گفت‏وگویی انجام داده‏ام. او از احتمال دخالت آقای خامنه‏ای در این زمینه می‏گوید.

دکتر مهدی خزعلی: این امر با توجه به فشارهایی که هست و مسیری که آقای مشایی می‏رفت، پیش‏بینی می‏شد و به‏هرحال نظر آیت‏الله خامنه‏ای قطعاً در این زمینه مؤثر بوده است.

به این ترتیب، دیدگاهی که می‏گفت آقای مشایی انتخاب محمود احمدی‏نژاد برای ریاست جمهوری آینده است، چه می‏شود؟

من فکر می‏کنم این‏ها از اول هم روی چنین فردی برنامه‏ریزی نکرده بودند. مطرح شدن آقای مشایی برای شکستن سدهایی بود که بعد بتوانند با فرد دیگری در انتخابات شرکت کنند. من از ابتدا روی ایشان حساب نمی‏کردم که مهره اصلی طیف و گروه احمدی‏نژاد باشد. او را آورده‏اند جلو که تابوشکنی کند و بعد فرد دیگری را مطرح کنند که دیگر زیر ذره‏بین نباشد و حساسیت هم روی او زیاد نباشد.

به هرحال می‏دانستند که آقای مشایی مهره سوخته‏ای است، فقط باید فضا را باز کند و در نهایت نمی‏تواند در رقابت‏ شرکت کند. آقای مشایی فقط برای شکستن یک سری حریم‏ها آمده بود که مکتبی را پایه‏گذاری کنند که در آن مکتب هرکسی را می‏خواهند مطرح کنند و فردی را به میدان بیاورند که بهانه‏ای از او در دست شورای نگهبان و مخالفین نباشد. لذا ایشان کارش را کرد.

آقای مشایی در عمل چه کردند؟

مأموریت ایشان این بود که این موج را ایجاد کند؛ موجی که باعث شود جبهه‏ای در میان اصول‏گرایان مطرح شود و با ایجاد مکتبی از خود، بتواند فضایی به‏وجود بیاورد که بوی مخالفت با خیلی‏ها را دارد (اسم نمی‏‏‏آورم چه کسانی). بعد با استفاده از این فضای مخالف، جذب رأی برای انتخابات بعدی کنند.

می‏گویید در صدد بودند که مکتبی را ایجاد کنند. آیا قصد دارند مکتبی را که به نوعی در فضای فکری خاصی در ایران وجود دارد، در جامعه ایران طرح کنند و گسترش دهند، یا اساساً می‏خواهند مکتبی را به‏وجود بیاورند؟

نه مکتبی وجود ندارد. در واقع، حرف‏های تازه‏ای است که بوی مخالفت بدهد، تابوشکنی کند و از این طریق آرای مخالفین را جذب کنند. مکتبی وجود ندارد. من همه این‏ها را در راستای یک سیاست بیگانه برای مخالفت با انقلابیون و کسانی میدانم که به مبانی و ارزش‏های انقلاب اعتقاد دارند. در واقع از راهکار جدیدی برای مقابله با انقلابیون وارد شده‏اند.

تهاجم فرهنگی‏ای که ما نگران‏اش بودیم، همین است. مسیری است که این‏ها شروع کرده‏اند و این را در گروه احمدی‏نژاد خلاصه می‏کنم. حال مشایی هم یکی از مهره‏های این گروه است. احمدی‏نژاد هم یکی دیگر از این مهره‏هاست.

برخی‏ها وقتی احمدی‏نژاد یا مشایی را مهره‏های یک جریان دیگر معرفی می‏کنند، منظورشان این است که این جریان از خارج از ایران طرح و برنامه‏ریزی شده است. شما نیز اینطور فکر می‏کنید؟

بله؛ من منشاء این‏ها را بیرونی می‏دانم.

از دید شما، به عنوان یک روشنفکر مذهبی، انحراف مکتبی که آقای مشایی طرح می‏کنند را چگونه می‏توان فهمید؟ برخی از اظهارات او، از جمله اهمیت دادن به فرهنگ ایرانی یا مخالفت با برخی تندروی‏ها، مسائلی نیستند که بخش وسیعی از مردم با آن مخالفت داشته باشند. او تاکیداتی هم روی مسئله انتظار و آمدن مهدی موعود می‏کنند که آن هم نباید مورد اعتراض مسلمانان باشد؟ موارد مورد اعتراض شما در مکتب او کدام‏ها هستند؟

من شعارهای افراطی اسلامی این افراد را واقعی نمی‏دانم. در واقع، اعتقاد آن‏ها به مبانی اسلامی را سست می‏دانم. برعکس افراط در این شعارها و افراط در بحث امام زمان، من اعتقادات آن‏ها را سست می‏دانم. همین‏طور هم شعارهای ملی آن‏ها را بیپایه میدانم. این‏ها کسانی بودند که در ظرف این ۳۲ سال، همیشه حتی ملی‏گراها را به جرم ملی‏گرا بودن، از حقوق اجتماعی محروم کردند.

آیا دقیقاً همین طیف فکری بودند که با ملی‏گرایان برخورد می‏کردند یا اصول‏گرایان و به نوعی همفکران سابق شما که هنوز هم با آنان مخالفت می‏کنند؟

نه ... نه دقیقاً همین‏ها بودند. ما این‏ها را می‏شناسیم که با ملی‏گراها مخالف بودند. الان همین‏هایی که ملی‏گراها را از حقوق اجتماعی محروم کردند، شعار ملی می‏دهند. نه شعار اسلامی این طیف برای ما قابل قبول است و نه شعار ملی‏شان. من فکر می‏کنم این‏ها برنامه دیگری برای ما دارند و دنبال برنامه‏های خودشان هستند.

شما هم این نظر را که جریان فکری آقای احمدی‏نژاد برای انتخابات آینده، برنامه ویژه‏ای دارد که حال اگر نه مشایی که شخص دیگری را عرضه کند، قبول دارید؟ آن شخص دیگر یا آن روش دیگر، برای آوردن همفکران او به انتخابات، چیست؟

من فکر می‏کنم در میان خودشان دارند روی چند نفر کار می‏کنند که آن‏ها را ارتقا بدهند و به جایی برسانند که دست‏نخورده باشند، مواضع‏شان محفوظ باشد که احمدی‏نژاد، مشایی و امثال این‏ها، پشت سر او کار کنند.

نحوه حضورشان چگونه خواهد بود؟ آیا آقای احمدی‏نژاد به طور علنی از آن جریان حمایت خواهد کرد؟ یا تحت عنوان جریان تازه‏تأسیسی مانند "آبادگران" که در انتخابات قبلی از آقای احمدی‏نژاد حمایت کرد، ظاهر خواهند شد؟

من فکر می‏کنم ساختار سیاسی کشور در سال ۹۰ تغییرات خیلی پرشتابی خواهد داشت و شکل موضوع برای ریاست جمهوری آینده، اصلاً فرق می‏کند. ما سال ۹۰ را سال درگیری این آقایان با حامیان ولایت می‏دانیم. حوزه‏ و روحانیت سنتی ما حرکت خواهند کرد و تحولات سال ۹۰، سرعت پیدا خواهد کرد.

برای انتخابات ریاست جمهوری که ما هنوز دوسال با آن فاصله داریم، زود است که بخواهیم گروه‏بندی‏ها و جناح‏بندی‏ها را ترسیم کنیم. چون تحولات سال ۹۰، تا آخر همان سال، فضا را بسیار عوض خواهد کرد.

ولی پیش از انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس هم هست که معمولاً جهت انتخابات ریاست جمهوری را تعیین می‏کند. برخورد نیروها، به ویژه اصلاح‏طلبان، در این انتخابات چه خواهد بود؟

من معتقدم برای انتخابات مجلس همه افرادی که ظرفیت آن را دارند، کاندیدا بشوند و بعد ببینیم رد صلاحیت‏ها، چگونه خواهد بود و احتمال صیانت از آرا و نظارت ما چقدر می‏تواند باشد. اگر دیدیم نظارتی نداریم و صیانت از آرا محال است، آن موقع کاندیداها باید استعفا بدهند. یا اگر امکان رقابت نبود، یعنی اگر از حیث رقابت، نظارت و صیانت از آرا، انتخاباتی برابر نبود، آن موقع منطقی نیست که منتقدین و اصلاح‏طلبان بخواهند در این انتخابات بمانند. آن موقع همه باید استعفا بدهند.

در حال حاضر، توصیه‏ من این است که همه با تمام قوا بیایند کاندیدا بشوند. به نسبت میزان رد صلاحیت‏ها و میزان رقابتی که امکان داریم داشته باشیم و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها اگر امکان نظارت بر صیانت آرا باشد، من فکر می‏کنم نتیجه انتخابات مجلس این‏طرفی باشد.

هرچند حرفی که می‏زنیم، ممکن است تعلیق شود بر چندتا محال، اما به‏هرحال همین است. اگر این کارها انجام بشود، می‏شود در این انتخابات شرکت کرد. اما اگر نظارت نباشد، مردد هم باشیم که می‏توانیم صیانت از آرا بکنیم و رقابت هم با رد صلاحیت گسترده شورای نگهبان مواجه بشود، دیگر محلی برای رقابت نمی‏ماند.

۱۳۹۰/۱/۲۳

رامین پرچمی، بازیگر سینما و تلویزیون ساعت 11 امروز، چهارشنبه، 24 فروردین 90 به دادگاه انقلاب تهران برده شد


رامین پرچمی، کارشناس ارشد کارگردانی و بازیگری تئاتر
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر, رامین پرچمی، بازیگر سینما و تلویزیون ساعت 11 امروز، چهارشنبه، 24 فروردین 90 به دادگاه انقلاب تهران برده شد.
 انتقال این بازیگر تحت تدابیر امنیتی انجام گرفت، رامین پرچمی با دستبند و محاسنی بلند و ظاهری نه چندان مناسب به همراه چندین مامور در دادگاه انقلاب حاضر شد.
از جزئیات پرونده و شعبه‌ی رسیدگی کننده به اتهامات وی اطلاعی در دست نیست.
رامین پرچمی، کارشناس ارشد کارگردانی و بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد 25 بهمن سال گذشته در راهپیمایی اعتراضی مخالفان در تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
 وی متولد ۲۷ شهریور ۱۳۵۲ در لاهیجان، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است.
 پرچمی علاوه بر بازیگری، کارگردان فیلم کوتاهی با عنوان راه حل بوده است. پرچمی فعالیت خود در عرصه‌ی بازیگری را با بازی در سریال در پناه تو و فیلم سینمایی ضیافت آغاز کرد. وی برای مدتی سردبیر هفته‌نامه فرهنگی هنری نقش‌آفرینان بود.

۱۳۹۰/۱/۲۲

آیا ما واقعا فعال حقوق بشر هستیم!؟ دلنوشته‌ای از شرف فعالین حقوق بشر بانو "فریبا داودی مهاجر"


نوشته‌ای از یک فعال راستین حقوق بشر و زندانی سیاسی سابق بانو   فریبا داوودی مهاجر

"درود بر شرفت، شیر زن"
در زمانه ای که گفتمان حقوق بشری چتر خود را  بیش از  پیش بر جهان گسترده میکند، گاهی  حقوق بشری ماندن به شکل تام و واقعی در فضای کنونی داخل و خارج از ایران  دشوار میشود چرا که با دفاع از افراد و گروههای مختلفی که حقوقشان تضییع شده است انسان در معرض انواع و اقسام اتهامات و وصله های رنگارنگ قرار میگیرد. اتهاماتی که گاهی یک فعال حقوق بشر را به خود سانسوری و حتی خود فریبکاری و توجیهات مختلف سوق میدهد.
چند روزی است که  پایگاه اشرف، مقر مجاهدین خلق در عراق از سوی دولت عراق مورد حمله واقع شده است. در این حمله تعداد زیادی افراد این سازمان بدون سلاح در مواجهه با نیروهای نظامی کاملا مسلح کشته  و تعداد کثیری زخمی شده اند. در حالیکه وظیفه  فعالان حقوق بشرموضع گیری سریع در این باره بودو ما میبایست سریع موضع میگرفتیم.، اقدام عملی میکردیم و حساسیت نشان میدادیم، ترجیح دادیم سکوت کنیم و ببینیم دیگران چه میگویند. فی الواقع در زمانی که دهها نفر بدون سلاح در حمله ای شبانه گلوله خورده و کشته شدند ما چه کردیم ؟ واقعیت این است که بسیاری از ما از اتهامات ریز و درشت و انگ های مختلف ترسیدیم و از بیان آنچه در قرار گاه اشرف بر سر ساکنان ان امد پرهیز کردیم.
 پس از آنچه در اشرف اتفاق افتاد بارها این سئوال را در ذهن خودم دوره کردم. آیا ما واقعا فعال حقوق بشر هستیم که بدون هراس از هر گونه قضاوتی درمواقع نقض حقوق انسانها وارد کارزار میشویم و یا  تنها حقوق بشر را برای خود و اطرافیان و هم عقیده های خودمان می پسندیم و آنچه که پای فرد دیگر یا گروهی دیگر که ممکن است مورد قبول ما نباشند سکوت پیشه و سکوتمان را با دلایل مختلف توجیه میکنیم.
بدون هیچ مقدمه و توضیحی باید گفت انچه در چند روز گذشته نسبت به ساکنان اشرف اتفاق افتاد و پشت پرده آن هم توافقات و زد و بندهای با جمهوری اسلامی نهفته بود یک جنایت به شکل گسترده و آشکار بود. حمله با تانک و نفر بر و بولدوزر به عده ای که نهایتا سنگ در دست داشتند.
 ساکنان اشرف به هر دلیلی، ولو غیر منطقی این پایگاه را ترک نکرده باشند، مستحق گلوله وله شدن زیر بولدوزر  نیستند  و به نظر میرسد فعالان و نهادهای حقوق بشر میبایست از حداکثر امکانات خود برای توقف حمله و رسیدگی به مجروحان و رسیدگی به ساکنان آن اقدام کنند و انتقال ساکنان این اردوگاه رااز طریق گفت و گو و مذاکره پیش ببرند.
آنچه در باره مجاهدین خلق اتفاق افتاد مسبوق به سابقه، حتی قبل از زمانی است که آنها اعلام فاز نظامی کردند.
زمانی که در خیابانها روزنامه میفروختند و به همین جرم اعدام میشدند. اعدام هایی که آنها را به دام پهن شده از سوی رژیم کشاند و آنها را وارد فاز نظامی کرد. و در نهایت صدها نفر از انها را در سال 67 مجددا به دارهای اعدام کشید و جنایتی علیه گروههای سیاسی را پشت میله های زندان و درهای بسته و فضای ترس و رعب و وحشت رقم زد. صدها جوان که همگی در حال تحمل کیفر بودند و قبلا احکام خود را دریافت کرده و حتی بعضی در آستانه آزادی بودند به دار آویخته شدند و حضرت آیت الله منتظری به تاوان دفاع از آنها از قائم مقامی رهبری عزل و به حصری طولانی و مظلومانه رفت.
آنچه در میان دارای اهمیت است توجه به یک نکته اساسی است. ما سالهاست که تحت تبلیغات جمهوری اسلامی قرار داریم. تبلیغاتی که ما را در میان خطوط قرمز مختلف محاصره کرده است. تبلیغاتی که دهها قضاوت و پیش داوری را در ما به شکل رسوبات ذهنی نسبت به افراد شکل داده است و چنانچه ما بخواهیم در شکل یک فعال حقوق بشری ظاهر شویم باید از این خطوط قرمز عبور کرده و این رسوبات ذهنی را از ذهن خود بزداییم و از حقوق انسانها همه جانبه با هر عقیده و فکری دفاع نماییم و مهمتر آنکه به عنوان یک فعال حقوق بشری بر اساس مسئولیت سیاسی برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ایران تلاش نماییم.
بدون شک تحقق حکومت دموکراتیک در ایران با فعالیت های انفرادی تشکیل نخواهد شد. تحقق دموکراسی در ایران در گرو فعالیت دسته جمعی است. قطعا در این میان ضرورت  فعالیت گروه های سیاسی با اهداف سیاسی به چشم میخورد ولی ضرورت فعالیت و به هم پیوستن افراد و گروهها در جبهه مشترک برای عمل مشترک نیز مهم و اساسی است.
افراد با دیدگاههای مختلف میبایست با شخصیت های حقیقی توان نشستن در کنار یکدیگر و گفتگو وترسیم  برنامه عمل در جهت تسهیل دوران گذار به دموکراسی را داشته باشند.
جمهوری اسلامی سالهاست که تلاش میکند با روش های مختلف از امکان گفت و گو میان مخالفانش جلوگیری کند.
برگ برنده جمهوری اسلامی اختلاف افکنی میان ماست. ما نیاز به یک برنامه مشترک برای مقابله با استبداد داریم و در این مسیر هر کسی که ادعای پای بندی به دموکراسی و حقوق بشر دارد را نمی توانیم بر اساس قضاوت ها حذف کنیم.
لطف الله میثمی شاید بیش از 20 سال پیش در مقاله ای درباره این خطر با استفاده از تهدید و تکفیر و ترور هشدار داده بود و اینکه پس از انقلاب افراد چگونه با این 3 روش حذف شده و همچنان حذف می شوند.
خطری که هنوز کلیه جنبش های اجتماعی از جنبش زنان تا جنبش دانشجویی با آن روبرو است  و گروه های سیاسی داخل و خارج و شخصیت های سیاسی از آن مصون نمانده اند.
خطر واقعی در مسیرگذار به دموکراسی چاه ویلی است که نهادها و کارشناسان امنیتی جمهوری اسلامی مقابل ما کنده اند و ما نیز خود را آگاهانه و نا اگاهانه  به داخل آن انداخته و مرتب از خود سئوال میکنیم چرا صداهایمان به جایی نمیرسد. در حالیکه آنچه به گوش میرسد ناله های افرادی تک تک و جدا از هم است که از ته چاه برای امداد به گوش می رسد.
صداهایی که میتوانست در کنار هم یک جریان قوی سیاسی اجتماعی ایجاد کرده و تحولی ساختار شکنانه ایجاد کند.
صداهای مختلفی که میتوانند شبکه های اجتماعی مختلف را کنار هم قرار داده و موتور و سوخت رسان به جنبش سبز مردم ایران باشد.
جنبشی که مانند یک چراغ سبز اجازه عبور به همه را صادر میکند.

۱۳۹۰/۱/۲۰

‏حبیب الله لطیفی را اعدام نکنید

 حکومت اسلامی قصد دارد تا ساعتی دیگر ( بامداد یکشنبە) حبیب اللە لطیفی دانشجوی زندانی کرد را اعدام کند. خانوادە و دوستان این دانشجوی دربند از سازمانهای مدافع حقوق بشر میخواهند تمام توان خود را برای جلوگیری از این اعدام بکار بگیرند.

زینب جلالیان: من از مرگ نمی‌ترسم، من پيش‌مرگ آزادی‌ام

زینب جلالیان


منبع: دانشجو نیوز
زینب جلالیان، با‌ آن لهجه شیرین كردی‌اش، وقتی حرف می‌زند، دلتان می‌خواهد ساعتها پای صحبتش بنشینید، شرح شكنجه‌های او، قلب هر انسانی را به درد می‌آورد. وقتی از ضربات شلاق بر بدنش می‌گوید. وقتی شرح می‌دهد كه بازجویان مرد، چگونه او را مثل یك توپ به هم پاس می‌دادند و كتك می‌زدند. وقتی از میله آهنینی می گوید كه بر سرش فرود آمد و هنوز جای شكستگی‌اش، عمیق، روی سرش خودنمایی می‌كند. وقتی از تهدیدش به تجاوز جنسی می‌گوید.

اما با همه این احوالات، زینب جلالیان، انگار افسانه‌ای در روزگار ما، لب از لب باز نكرد، علیه خود و دوستانش، كه مأموران، اعتراف دروغ می‌خواستند و زینب اهلش نبود. او همواره گفته است كه با پژاك ارتباط داشته، اما صرفا كار تبلیغی انجام می‌داده و هرگز در بخش نظامی فعالیت نداشته است.

زینب، فرزند خانواده‌ای محروم از كردستان، كه از كودكی با طعم تبعیض آشنا شده، در 16 سالگی در كوه‌های كردستان، با گروه پژاك آشنا می شود. زینب می‌گوید:" بارها دوستانم، هشدار دادند كه دیگر نباید به ایران برگردم، شناسایی شده و دستگیر خواهم شد. اما من فكر می‌كردم كه كاری انجام نداده‌ام كه بترسم. نمی‌توانستم، خانواده‌ام را، كردستان را، نبینم. برگشتم و دستگیر شدم." وی لحظه دستگیری‌اش را این‌گونه تعریف می‌كند:" به من گفتند كه شناسایی شده‌ام، چند روزی بود كه هر قراری كه می‌گذاشتم، تعداد زیادی مأمور سر آن قرار حاضر می‌شدند برای بازداشت من، اما هر بار به طریقی دستگیر نشدم. خارج از كرمانشاه بودم و همه دوستانم می‌گفتند كه نباید به كرمانشاه برگردم اما می‌خواستم خانواده‌ام را ببینم. سوار اتوبوس شدم به سمت كرمانشاه، در میانه راه، جلوی ماشین را گرفتند. ده‌ها مأمور مسلح، ریختند توی اتوبوس و من را دست بسته بیرون كشیدند. اولین چیزی كه گفتند این بود كه كیفم را به سرعت از من دور كنند و تفتیشم كنند. دنبال اسلحه بودند، یا بمبی، چیزی، اما چیزی پیدا نكردند. من هرگز مسلح نبودم."

دستگیری و حكم:

زینب جلالیان در آذرماه سال ۱۳۸۸ به اتهام محاربه و همکاری با گروه پژاک به اعدام محکوم شد. وی كه بیش از دو سال است در زندان به سر می‌برد، در دادگاه اولیه این اتهام را نپذیرفته؛ وی بارها اعلام كرده كه با گروه پژاك همکاری غیر مسلحانه داشته و صرفا کار تبلیغی می‌کرده است.

جلالیان،26 ساله، پس از بازداشت، به مدت 4 ماه در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه اطلاعات به سر برد. وی در این مدت جهت اعتراف به شدت مورد شكنجه قرار گرفت به طوریكه از ناحیه سر دچار جراحت شدید شد و پس از چند روز مأموران اطلاعات به ناچار وی را به بیمارستانی در كرمانشاه انتقال دادند. در حین این انتقال، زینب جلالیان در بیمارستان با فریادهای خود مردم و مسئولان بیمارستان را در جریان اتهامات و شكنجه‌های خود قرار داد. مأموران اطلاعات، وی را به صورت مجزا از سایر بیماران نگهداری كردند.

جلالیان در مدت حضور خود در بازداشتگاه اطلاعات، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و در چندین مورد، حكم شلاق در مورد او به اجرا در آمد. زدن كابل به كف پا، بازجویی با چشم‌بند و دست‌بند و پابند، در حالی كه دست‌ها و پاهای وی به هم زنجیر شده بود، از جمله شكنجه‌هایی است كه در مورد او اعمال شده است. گفته می‌شود درجریان یكی از جلسات بازجویی، در‌حالی كه بازجو وی را تهدید به تجاوز جنسی كرده بود، در مقابل اعتراض او، با میله آهنی بر سر او كوبید كه منجر به خونریزی و بیهوشی وی شد. با وجود همه شكنجه ها، جلالیان ارتباط مسلحانه با گروه پژاك را رد كرد. اما، در جلسه دادگاه وی به اتهام ارتباط با گروه تروریستی، به مجازات اعدام محكوم شد. وی در شرح شكنجه‌های خود می گوید:" وقتی كف پاهایم را شلاق زدند، مرا به حال بیهوشی به سلول انتقال دادند. در آنجا هم وادارم می‌كردند با پاهای مجروحم طول راهرو را راه بروم. و و بعد دوباره می‌زدند."

زینب جلالیان درحالی كه حكم خود را دریافت كرده و در انتظار تجدیدنظرخواهی خود از دیوان عالی كشور است، در روندی غیر قانونی در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به مدت 3 ماه به سلول انفرادی منتقل شد، او كه در اعتراض به انتقال غیرقانونی و بی‌دلیل خود به سلول انفرادی، دست به اعتصاب غذا زده بود، پس از وخامت اوضاع جسمانی‌اش، بار دیگر به بند عمومی زندان كرمانشاه منتقل شد. در طی مدت انتقال وی به سلول انفرادی و بی‌خبری از شرایط او، بسیاری گمان می‌كردند كه این فعال سیاسی كرد، جهت اجرای حكم به سلول انفرادی منتقل شده است.

وی سپس در اسفندماه 88 از زندان كرمانشاه به بند 209 زندان اوین منتقل شد. زینب جلالیان كه خود نیز دلیل این جابجایی‌های نامعلوم را نمی‌دانست. بارها در مورد شرایط خود اعتراض كرد و نگهداری‌اش را در بازداشتگاه با توجه به اتمام بازجویی‌ها و صدور حكم، غیرقانونی دانست. جلالیان در مدت حضور در بند 209، چندین‌بار از سوی بازجویان در مورد مصاحبه تلویزیونی تحت فشار قرار گرفت. مأموران اطلاعات به وی وعده داده بودند، در صورت انجام مصاحبه تلویزیونی، حكم اعدام او را لغو خواهند كرد. این فشارها به خصوص پس از اجرای حكم اعدام 5 فعال سیاسی كرد در اسفندماه سال گذشته، افزایش یافت. با این‌حال جلالیان در جریان بازجویی‌ها اعلام كرده بود:" من برای مرگ آماده‌ام و از اعدام نمی‌ترسم."

جلالیان پس از 5 ماه حضور در بند 209، و پس از ملاقات با دادستان تهران، به زندان كرمانشاه انتقال یافت. جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران در ملاقات با جلالیان اعلام كرده بود كه حكم اعدام وی در دیوان عالی كشور تأیید شده است. با این وجود، دكتر محمد شریف وكیل این پرونده، از تأیید این حكم ابراز بی‌اطلاعی كرد. وی گفت :" تاكنون حكمی به من ابلاغ نشده است."

جلالیان پس از انتقال به زندان كرمانشاه از طریق یكی از مددكاران زندان، با خبر شد كه حكم اعدام وی در دیوان عالی كشور نقض شده است. با این حال، پس از پیگیری‌های وی، این موضوع بار دیگر تكذیب شد.

دكتر محمد شریف، وكیل زینب جلالیان نیز، نسبت به فرجام تجدیدنظرخواهی جلالیان، ابراز بی‌اطلاعی كرده است، به گفته‌ی این وكیل دادگستری، پیگیری‌های او برای اطلاع از روند پرونده جلالیان تاكنون بی‌نتیجه مانده است و هنوز حكمی به او ابلاغ نشده است. در حالی كه در ماه‌های گذشته، اجرای حكم اعدام برای زندانیان سیاسی شدت یافته است، هم‌اكنون نگرانی‌ها در مورد سایر زندانیان سیاسی زیر حكم اعدام، افزایش یافته است.

شیرین علم‌هویی، دیگر دختر زندانی كرد كه به مدت 2 سال زیر حكم اعدام به سر برد، سال گذشته در زندان اوین اعدام شد. این درحالی بود كه درخواست عفو وی در كمیسیون عفو و بخشودگی قوه قضائیه بی‌پاسخ مانده بود و بازجویان پرونده نیز بارها به وی وعده داده بودند كه حكم اعدام او نقض خواهد شد. شیرین علم‌هویی در حالی اعدام شد كه هنوز حكم وی در دیوان عالی كشور قطعی نشده بود، و او به مدت 2 سال در انتظار حكم قطعی دادگاه خود به سر برد.

زینب جلالیان كه از دوستان دوران كودكی شیرین علم هویی بوده است، روزهای پس از شنیدن خبر اعدام دوستش را بسیار سخت توصیف می‌كند. او كه در زمان اعدام شیرین در بند 209 به سر می‌برد، از طریق خانواده‌اش در جریان اجرای حكم اعدام شیرین قرار گرفت. وقتی در مورد شیرین صحبت می‌كند، چشمانش برق می‌زند و می‌گوید كه " كلی با هم خاطره داریم." و زمانی كه شیرین اعدام شد، زینب بیش از هر زمانی خود را برای مرگ آماده كرده است. و با‌ آن جسارت مثال زدنی‌اش می‌گوید:«من از مرگ نمی‌ترسم، من پیش مرگ آزادی‌ام.»

پی‌نوشت: متن فوق که توسط یکی از هم‌بندیان سابق زینب جلالیان نگاشته شده، توسط کمیته گزارشگران حقوق بشر تنظیم و به صورت گزارشی در خصوص وی منتشر شده است.

کمیته گزارشگران حقوق 
 بشر

۱۳۹۰/۱/۱۹

شراکت کاربران بالاترین در حمله جلادان عراقی مزدور جمهوری اسلامی به ایرانیان مستقر در کمپ اشرف!

اگر این جنایت در سوریه اتفاق افتاده بود!
الان ۴۲۲ رأی مثبت در بالاترین کسب کرده
بود! اما حالا بعد از ۶ ساعت تنها
۷۰ رأی مثبت کسب کرده
زمینه چینی‌ این حمله از ۴ روز پیش در سایت بالاترین با لینک‌های "من از سازمان مجاهدین متنفرم" آنهم توسط کاربران تازه عضو شده، شروع شده بود. هر چه ما به عنوان یک انسان فریاد  کشیدیم که این کاربر چنین است و این پروفایل این کاربر است، چیزی به جز رأی منفی‌ در مورد کامنت خود و ایمیل تخلف از بالاترین دریافت نکردیم! متاسفانه، اکثر کاربران بالاترین نیز در دام این نقشه حکومت افتادند و هر موضع انسانی‌ را به حساب طرفداری از این سازمان گذاشتند و اجازه دادند ۲ تا بچه بسیجی‌ با اعتبار بالاترین و شعور سیاسی کاربران بازی کنند!
حکومت هم وقتی‌ دید فضایی بالاترین مناسب است، حمله را شروع کرد، در این چند روز از عضو بودن در بالاترین شرمنده شدم ولی‌ از انسان بودن شرمنده نیستم، اکنون نیز چون بلطف هاک شدن ۱ هفته قبل حسان کاربری خود توسط این مزدوران از کامپیوتر محل کار, ترجیح می‌دهم لاگ این نکنم ولی‌ امشب از خانه، امکان لاگ این خواهم داشت. درود بر ایرانیان آزاده مخالف جمهوری اسلامی با هر عقیده و نژاد و مرام

۱۳۹۰/۱/۱۸

آخرین نتیجه جام باشگاه‌های لینک بالاترین؛ همدردی:۴۲۳ متنفرم:۴۲۲

بیاد اشکان عزیز؛ دیکتاتور به پایان سلام کن!

مکان: فضایی مجازی؛ زمان:
۱۷/۰۱/۱۳۹۰
  ۱۹:۳۳:۵۵؛
خبرگزاری فتنه:
طبق آخرین خبر رسیده لینک تیم همدردی با لینک "پیام تسلیت و همدردی...." در یک نبرد تنگاتنگ موفق شد، تیم متنفرم با لینک " من از ...... متنفرم" را با یک کلیک از فاصله ۳۰ هزار کیلومتری شکست داده و عنوان لینک برتر هفته را تصاحب نماید.
"تصویری زیبا از این کلیک تاریخی‌"
مسابقه این دو تیم برتر با حاشیه‌های فراوانی‌ همراه بود، چنانچه در دقیقه ۹۳ وقتی‌ داور بین المللی این مسابقه " مهدی یحیی نژاد" سوت پایان مسابقه را بصدا در آورد، تمام بازیکنان تیم متنفرم به عنوان اعتراض زمین را ترک نمودند و کاپیتان متنفر این تیم در حالی‌ که زمین را ترک میکرد گفت: من از داور هم متنفرم!!
تلاش خبرنگار ما نیز برای مصاحبه با کاپیتان متنفرم بی‌ نتیجه ماند اما مربی‌ تیم متنفرم با انتشار بیانیه‌ای مراتب اعتراض خود را نسبت به اخراج دقیقه ۹۰ بازیکن خوش لینک خود "گرمای یخزده" بعلّت "این حساب کاربری بدلیل نقض قوانین بالاترین بسته شده است" که باعث حذف کلیک این بازیکن و پیروزی همدردی شد، به اطلاع فدراسیون بین الملل لینک دهندگان رسانده و تقاضای حکم حکومتی رهبر فدراسیون شد.
"تصویر لحظه اخراج گرمای یخزده دقیقه ۹۰"

طبق نظر کارشناسان کلیک و لینک، با توجه به نفوذ تیم متنفرم در فدراسیون و رابطه حسنه ایشان با رهبری، امکان تغییر نتیجه به سود تیم متنفرم بسیار جدی می‌باشد!باید منتظر بود و دید.
خبرگزاری فتنه این پیروزی را به کاپیتان تیم همدردی تبریک گفته و امیدوار است تیم متنفرم به لیگ تیم‌های گٔل کوچیک تنزل نماید تا تمام تیم‌های لینک دهنده در یک انتخاب دموکراتیک رهبر فدراسیون را عزل نموده و بتواند با فراغ خاطر به کلیک‌های خود ادامه دهند.



۱۳۹۰/۱/۱۷

زندانی سیاسی علی اصغر محمودیان بیش از 15 ماه در بلاتکلیفی بسر می برد


منبع:  "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" 
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی علی اصغر محمودیان از زندانیان سیاسی دهۀ 60 بیش از  15 ماه است که در حالت بلاتکلیفی و شرایط حاد جسمی  در بند 350 زندان اوین بسر می برد.
زندانی سیاسی علی اصغر محمودیان 60 ساله و از زندانیان سیاسی دهۀ 60 در تاریخ 10 دی 1388 با یورش وحشیانۀ مأمورین وزارت اطلاعات به منزلشان همراه با همسرش ناهید ملک محمدی دستگیر و به سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین  شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل شدند. آنها به مدت طولانی در بند مخوف 209 تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار داشتند.


زندانی سیاسی علی اصغر محمودیان بیش از 15 ماه است که در بند 350 زندان اوین بدون محاکمه و در بلاتکلیفی بسر می برد.او از ناراحتی حاد جسمی رنج می برد ولی بدستور بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران از درمان وی ممانعت به عمل می آورند.او تا به حال چندین بار به بهداری زندان اوین منتقل شده است ولی افرادی  که تحت نام پزشک در آنجا هستند و امیال بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی را بر آورده می کنند به او اعلام کرده اند که خودت را به تمارض می زنی . و بیماری زندانیان سیاسی را وسیله ای برای شکنجه و زجر کش کردن آنها قرار داده اند.
همسر وی زندانی سیاسی ناهید ملک محمدی 60 ساله که همراه با وی دستگیر شده بود به حکم سنگین و غیر قانونی و غیر انسانی  5 سال زندان و 300 هزارتومان جریمه نقدی محکوم شده است و در حال حاضر در بند متادون  زنان زندان اوین زندانی است .
ولی فقیه علی خامنه ای سعی دارد زندانیان سیاسی دهۀ 60 که از بازماندگان و شاهدان کشتار و شکنجۀ نظام ولی فقیه هستند را با صدور و اجرای احکام  اعدام و یا عدم درمان آنها، آنها را حذف فیزیکی نماید تا شاید بتواند جنایتهای صورت گرفته را پنهان نماید .
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،ماه ها در بلاتکلیفی قرار دادن زندانیان سیاسی و عدم درمان آنها را جهت حذف فیزیکی محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پروندۀ جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به دادگاه های بین المللی جهت رسیدگی می باشد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
17 فروردین 1390 برابر با 06 آپریل 2011
گزارش فوق  به سازمانهای زیر ارسال  گردید:
دبیر کل سازمان ملل
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

بالاخره یکی از عوامل جنایات کهریزک سردار رجب زاده به مجازات رسید! (ارتقا مقام یافت!)

من از سردار رجب زاده جلاد کهریزک متنفرم

به نقل از رجا نیوزسردار رجب‌زاده رییس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران شد.


 در دفتر پیوست ِ روزنامه ی همشهری مورخ 16/1/1390 که به بهانه شرکت سردار قالیباف شهردار تهران و جمعی از معاونان و صحابه ی نامبرده در همایش شهرداران شهرهای بزرگ آسیا؛دراستانبول ،به مصاحبه و درفشانی آقایان اختصاص داشت ؛ مصاحبه ای هم با (( سردار رجب زاده )) رییس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهرداری تهران و معاون قالیباف ؛انجام شده بود که وی شرح کشافی درباره ی تاریخچه ی زلزله در تهران و مدیریت زلزله داده بود.این مصاحبه از آن روی واجد اهمیت است که این سردار عزیز الله رجب زاده همان آدمی است که در سرکوب راهپیمایان جنبش اعتراضی بعد از تقلب در انتخابات خرداد 88 و کشتار و تجاوز به زندانیان در قتلگاه کهریزک با سمت فرمانده ی نیروی انتظامی استان تهران نقش عمده داشت و قرار بود که محاکمه و مجازات شود اما بازنشسه و با لباس شخصی معاون شهردار تهران شده است!!! این موضوع نیز حائز اهمیت است که سردار رجب زاده قبل از فتنه ی خمینی با درجه گروهبان دومی در شهربانی آن زمان (پاسبان) بود ولی بعد از سلطه خمینی ، به این حضرات خدمت کرد و سردار سرتیپ شد و اکنون پس از کشتارخرداد 88 و جنایات کهریزک و در سن کهولت با 35 سال سابقه در شهربانی و نیروی انتظامی رژیم کنونی به شهردار محبوب خ.ر ،قالیباف پیوسته است .
جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی

مملکت داریمه بی‌ تنفر؟


یارو زورش به سید علی‌ گدا، که نعلین شوگذاشته رو خر خره طرف نمیرسه! بعد واسه چاپلوسی تفّ میندازه تو صورت هموطنش که تو عراق اسیر یک آخوند دیگه است. مملکته داریم!! یاینکه ملّته داریم؟؟؟

بالاترین یا متنفرترین

کامنت من در بلاگر یکی‌ از کاربران بالاترین 
 دوست عزیز،
نوشته متین و قابل تفکری است، اما از نظر من با توجه به ۳۰ سال جعل تاریخ و فرهنگ سازی این حکومت، این نوشته تاًثیری نخواهد داشت. این لینک‌های تنفر برانگیز که از طرف کاربران جدید عضو شده فرستاده میشود، بسیار بوی وزارت اطلاعات می‌‌دهد و شما کافیست یک نظر اجمالی به پروفیل p4ir
بیاندازید تا متوجه شوید این کاربر از ۴ لینکی‌ که فرستاده، ۲ لینک با تیتر "فرستادن س ‌ام س مجانی‌ و نامحدود از خارج ایران به ایران" می‌‌باشد که برای استفاده از این سرویس ایمیل و شماره تلفن شما ضروری خواهد بود! من همین مطلب را در زیر این لینک " 
من از مجاهدین متنفرم "کامنت کردم اما کوو گوش شنوا؟ تازه یک ایمیل تخلف هم دریافت نمودم! ما کاربران می‌‌بایست در فرستادن دعوتنامه دقت کافی‌ به خرج دهیم! خود من در یک ماه قبل ۷ یا ۸ دعوتنامه بدون شناخت کافی‌ فرستادم که فقط ۲ نفر بعد از دریافت تماس گرفته و ضمن تشکر اسم کاربری خود را ارسال نمودند.
این تجربه تلخی‌ شد تا اینبار دقت بیشتری داشته باشم.
 

۱۳۹۰/۱/۱۵

ویدئو خاک سپاری جانانه شهید راه آزادی محسن دکمه چی‌, که از تو متنفر نبود.


همسر شهید: عزیزم تاج سرم، افتخار مردم ایران؛ فریاد مردم: یا حسین؛ هیهات من الذلهً
سخنران دلیر مراسم ضمن ترجمه آیتی از قرآن کریم:درود بر شما به خاطر مقاومتی که کردید و شهادت میدهیم که شما آنطور که شایسته بود در راه خدا جهاد کردید...

عمو محسن! آسوده شدی تا نبینی،که هم زمان با شب سوم شهادتت مبارزان پوشالی سایبری بالاترین چگونه آرمان‌های تو را به سخره   میگیرند! راحت شدی عمو محسن!!!