تعداد بازدید از صفحه در هفته گذشته

۱۳۹۱/۱/۵

حالا ما کجا ایستاده ایم و آنها کجا؟

 "یک روز خوب" 

وقتی‌ که صحبت از تمدن جدید می‌‌شود، ایران و ایرانی‌ پیشگام تمام ملل دنیاست.
وقتی‌ که در مورد مفهوم دولت و کشورداری بحث میشود، ایران و ایرانی‌ پیشگام تمام ملل دنیاست.
زمانی‌ که صحبت از حقوق بشر به میان می‌‌آید، ایران و ایرانی‌ و کورش کبیر سردمدار تمام ملل دنیاست.
وقتی‌ که معنا و ریشه تمام مذاهب بررسی‌ میشود، زرتشت ایران و ایرانی‌، منشأ و پاک‌ترین مذهب دنیاست.
زمانی‌ که کند و کاو "بهار آزادی خاور میانه" انجام میشود، ایران و جنبش سبز پرچمدار این بهار است.
حالا ما کجا ایستاده ایم و آنها کجا؟
ایکاش بجای گذشته‌ای چنین پر افتخار، امروزی ساده و فردایی روشن می‌داشتیم.
سالی‌ تهی از زندان سیاسی، اعدام و شکنجه آرزومندم و امیدوارم که این بهار، بهار آزادی ایران باشد.

آهنگی از هنرمند آزاده آریا آریا نژاد بنام "یک روز خوب" یادآور روزهای امید و شادی مام وطن. تقدیم به تمام ایرانیان

۱۳۹۱/۱/۴

پیمان عارف را بیاد دارید؟



پیمان عزیز، سه روز است که در اعتصاب غذا بسر می‌‌برد. پیمان همان زندانی سیاسی است که روز یکشنبه،۱۷ مهر ماه سال گذشته، ۷۴ ضربه شلاق مزدوران را تحمل کرد و بعد از آزادی موقت در مصاحبه‌ای، شجاعانه به حکم صادره انتقاد کرده و ساکت نماند.

طبق گفته‌های همسر پیمان به رادیو فردا ، جلادان حکومت از جمله "رئیس دفتر دادستان تهران و بازجو‌های او نیز بهنگام اجرای این حکم وحشیانه حضور داشته‌اند" که بنظر من حضور این شیادان لابد در دیدگاه مالیخولیای خودشان پاداش اخروی خواهد داشت!

این فیلم مصاحبه پارسال و تصویر پیمان را با دقت بنگریم و با اطلاع رسانی و شکستن سکوت خود، شاید که مرهمی بر زخم‌های شلاق جمهوری اسلامی باشیم.

مصاحبه پیمان پس از تحمل ۷۴ ضربه شلاق، با مسیح علی‌ نژاد 




۱۳۹۰/۱۲/۲۶

آمریکا جورج کلونی داره، ما در ایران داود رشیدی!


چقدر در این ۳۰ سال، صحبت از نبود "هنرمند متعهد" شنیدیم. چقدر روضه و مرثیه از بی‌ بند و باری و غیر متعهد بودن هنرمندان و هنرپیشه گان قبل از انقلاب، تحمل کردیم. بعد از انقلاب هم آقای داود رشیدی بعنوان یکی‌ از هنرمندان روشنفکر و با تعهد، شناخته می‌‌شد!

                                         داود رشیدی لحاف کش جمهوری اسلامی


حالا هنرمند "متعهد ایرانی‌" در ژنو، بیاد نقش‌های جاهلی که قبل از انقلاب ایفا می‌‌کرد، دستمال ابریشم بدست گرفته و پاچه خواری جمهوری اسلامی را می‌‌کند و خون ریخته شده هم وطن خود را انکار می‌کند


ولی‌ هم زمان جورج کلونی امریکائئ در واشنگتن بخاطر دفاع از مردم کشور آفریقائی سودان که صد‌ها هزار کیلومتر با وطن خودش فاصله دارد جلوی‌ سفارت سودان بازداشت می‌‌شود.
در مملکت ما واژه‌ها نیز وارونه تعریف می‌‌شوند و در لغت نامه آخوندی جمهوری اسلامی، جورج کلونی بی‌ بند و بار و داود رشیدی "متعهد" معرفی می‌‌شوند. 

۱۳۹۰/۱۲/۲۱

خاتمی فیس لیفت جمهوری اسلامی!


سال ۱۳۷۶ جمهوری اسلامی تحت شرایط سختی قرار داشت. از طرفی‌ ماجرای دادگاه کشتار رهبران کرد در رستوران میکونوس آلمان، بستن سفارتخانه‌های خارجی‌ در ایران، تحریم اقتصادی و گفتار حمله به ایران رژیم را تحت فشار گذاشته بود و از طرف دیگر مردم بعد از چندین سلسله انتخابات نمایشی دیگر علاقه‌ای به این خیمه شب بازی‌های رژیم نداشتند.

در همینجا بود که جمهوری اسلامی با یک فریب هوشمندانه اما بسیار کثیف، خاتمی را وارد کارزار انتخابات کرد.البته رسانا‌های غربی نیز ناخواسته وارد این بازی رژیم شدند، چنانچه شبکه معتبر سی‌ ان ان و کریستین امانپور، ۲ هفته مانده به انتخابات از ظهور سیدی خندان خبر دادند.
من بشخصه بعنوان یک ایرانی‌ خارج‌نشین توسط همین سی‌ ان ان با خاتمی آشنا شدم و با تحلیل اینکه مصدق نیز از درون رژیم سلطنتی برخاسته بود، ساده لوحانه دل‌ به امید ایشان بستم. با ورود اینترنت و همشهری اونلاین روزنامه همشهری شروع به دنبال کردن وقایع سیاسی ایران نمودم و پس از چندی که سایت گویا را یافتم دیگر بطور روزانه چندین ساعت مشغول خواندن تمام روزنامه‌های اصلاح‌طلب بودم. هشت سال امید واهی....

اکنون نیز که رژیم در شرایط بحرانی قرار گرفته و زمزمه‌های حمله به ایران بگوش می‌رسد و رژیم سوریه که همان ستون فقرات حکومت آخوند‌ها در منطقه می‌باشد در حال سقوط است، دوباره سر و کله آچار فرانسه جمهوری اسلامی پیدا شده و ایشان حتی اجازه سخنرانی‌ برای دانشجویان انجمن اسلامی را نیز دارا می‌‌باشد. تو گویی ایشان فراموش کرده که عاشورایی ۸۸ در حسینیه جماران امام عزیزشان، چه بر سر ایشان آوردند. البته آنچه بر سر ایشان آمد در مقابل آنچه بر سر جوانان برومند ایران زمین در همان عاشورایی کذایی آمد هیچ است هیچ....

خلاصه کلام اینکه تا همین چند روز پیش با وجود انتقاد به ایشان، توهینی نمیکردم و حتی ‌یک مطلب هم در دفاع از ایشان در همین بلاگر منتشر کرده بودم ولی‌ با توجه به آخرین سخنرانی‌ خاتمی، فکر می‌کنم که پرده دوم خیمه شب بازی ۷۶ شروع شده و رژیم تصمیم به ورود دوباره ایشان به صحنه سیاست نموده باشد. البته اینبار دیگر من تماشاگر این نمایش تکراری نخواهم بود. 

۱۳۹۰/۱۲/۲۰

مادر شهید امیر ارشد تاجمیر: بدجور کشتند، سه بار امیرارشد مرا کشتند


شهید امیرارشد تاجمیر یکی‌ از شهیدان عاشورای ۱۳۸۸ است که توسط خودرو نیروهای انتظامی به شهادت رسید.
امیرارشد نخواست مانند بسیاری، نظاره‌‌گر ظلم و جنایت سگ‌‌های هار جمهوری اسلامی باشد و با شجاعت به کمک ۲ تن‌ از هموطنان خود شتافت و برای همیشه جاودانه شد.
به امید روزی که ملت ایران با حضور خود بر مزار این عزیز، التیامی بر قلب مادر شیردل امیرارشد باشد. 
داستان شهادت این فرزند دلیر ایران زمین را از زبان مادر محترم او می‌خوانیم:



شب یلدای سال 1388 بود. 6 روز قبل از اینکه موعد رفتن شود. مادرش می گوید: «هنوز صدای امیر در گوشم است که شب یلدا گفت: عاشقتم؛ یعنی می خواست با من خداحافظی کند و من نمی دانستم؟»
«امیر ارشد تاجمیر» فرزند «شهین مهین فر» گوینده معروف رادیو که صدایش در برنامه «راه شب»، آشنای بسیاری از خانواده ها بود، تنها 25 سال داشت که برای همیشه رفت.

او از شهدای عاشورای خونین سال 88 بود که توسط خودروی نیروی انتظامی سه بار زیر گرفته شد. «امیرارشد همان جوانی است که برای نجات دو هموطنش رفت اما جانش را گرفتند. دو دختر را گرفته بودند و به شدت می زدند؛ بعدها یکی از دختران آمد سرخاک امیر ارشد و همه را برای من تعریف کرد... آنها را می زدند و مردم هو می کردند، امیرارشد فریاد زده که هو کردن شما دردی دوا نمی کند نجاتشان بدهید و خود جلو می رود و یکی از ماموران را هل می دهد مردم هم می آیند که کمک کنند و نجات دهند اما ماموران می ریزند؛ نمی دانم بچه من چقدر باتوم خورد، نمی دانم چقدر کتک خورد اما از پشت، ماشین نیروی انتظامی با سرعت به او می زند و او را می اندازد و همان موقع یک ماشین دیگر که آن هم مال نیروی انتظامی بود و همان جا پارک کرده بود می آید و از روی امیرارشد من سه بار رد می شود.» ماجرای چگونه کشته شدن فرزند را مادر بعد از 2 سال سکوت این گونه تعریف می کند.

«شهین مهین فر» می گوید: « امیر از بطن من جدا شد، شیره جان مرا خورد. او رفت اما این روزها هر جوانی ما را می بیند خود را امیرارشد ما معرفی می کند من دیگر چه می خواهم؟ یک امیر دادم هزاران امیر گرفتم.»

در عاشورای سرخ فام 1388 دست کم 9 نفر در تهران جان باختند. «شبنم سهرابی»، «شهرام فرج زاده»، «شاهرخ رحمانی» و «امیر ارشد تاجمیر» زیر خودروهای نیروی انتظامی له شدند و «مصطفی کریم بیگی»، «سید علی موسوی»، «محمدعلی راسخ نیا» و «مهدی فرهادی راد» هدف گلوله قرار گرفتند و جان باختند. «جهان بخت پازوکی» دیگر جان باخته این روز است که تاکنون عکس یا جزئیاتی از نحوه جان باختن او منتشر نشده است.

مادر «امیر ارشد» هیچ گاه تصور کشته شدن فرزندش در روز عاشورا را نمی کرد: «نهایت او را بازداشت می کردند، می گرفتند و می بردند؛ ولی کشتند، بدجور کشتند، سه بار امیرارشد مرا کشتند، سه بار از روی او رد شدند و هیکل نازنین بچه ام به وسیله ماشین نیروی انتظامی اول خرد شد ولی او هنوز زنده بوده و سه بار او را کشتند... نمی دانم نام این را چه باید گذاشت هیچ اسمی پیدا نمی کنم؛ من برای حیوان هم شرافت قائلم و معتقدم حیوان هم شرافت دارد اما...»

هراس یک حکومت از تشییع و تدفین

عصر روز شنبه ۱۲ دی 88 و پس از یک هفته پیگیری خانواده تاجمیر برای دریافت پیکر فرزندشان، این جوان در ساعتی غیرمعمول که در بهشت زهرا خاکسپاری صورت نمی گیرد، به صورتی سریع و با عجله به خاک سپرده شد.

در آن روز خانواده «امیر ارشد تاجمیر» پی گیر دریافت پیکر فرزندشان بودند که نزدیک ساعت ۳ بعدازظهر و در پزشکی قانونی کهریزک از طرف مامورین به آنها اعلام می شود که می توانند پیکر فرزندشان را دریافت کرده و به خاک بسپارند. به آنها همچنین اعلام می کنند که خاکسپاری باید تا ساعت 5 بعد از ظهر همان روز انجام شده و پایان پذیرد. به آنها سفارش اکید می شود که جز اقوام نزدیک کسی را خبر نکنند.

محل دفن از پیش تعیین و آماده شده بود و امکانی برای تصمیم گیری خانواده نبود. سه خودروی نیروی انتظامی و تعداد زیادی مامور لباس شخصی مشایعت کنندگان را همراهی می کردند. هنگام خاکسپاری نیز ماموران لباس شخصی در میان و همچنین پیرامون حاضرین ایستاده و از همه عکس و فیلم تهیه می کردند. تعدادی سرباز باتوم بدست هم در میان آن جمعیت کوچک مستقر شده بودند.

وقتی خانواده پیکر فرزندشان را دیدند متوجه شدند که سعی شده تا آثار جراحت های صورت پوشیده شود. مواد رنگدار و سفید کننده بر روی صورت جسد نشان می داد که آنها درصدد پنهان کردن عمق زخم ها روی صورت «امیرارشد» هستند. مامورین دفن به توصیه مامورین امنیتی خیلی سریع مراسم را انجام داده و فرصت عزاداری به خانواده و بستگان داده نشد. با پوشاندن و پر کردن قبر از حاضرین و عزاداران خواسته شد تا سریع محل را ترک کنند. جوانی که از مراسم عکسبرداری می کرد توسط لباس شخصی ها دستگیر شد ولی پس از مدتی و با چند سئوال و جواب و همچنین خالی کردن حافظه دوربینش رها شد.

حال دو سال از آن روزها گذشته است و «امیرارشد» در قطعه ۳۰۲، ردیف ۱۶۶، شماره ۷ آرمیده است.

«امیرارشد» صدابردار در رادیو بود. او در تمام راهپیمایی های اعتراضی بعد از انتخابات در خیابان حضور داشت و راهش را انتخاب کرده بود. خانم «مهین فر» در این باره می گوید: «من سرم بالاست و به وجودش افتخار می کنم، خوشحالم که شرافتمندانه جوانی ایران دوست و ایرانی دوست تحویل جامعه دادم که اگر من، مادر خوبی نبودم اما فرزندم سرم را بلند کرد، او مرا سربلند کرد اما کمرم شکست. فرزند من خودش رفت و با شجاعت؛ او می دانست که در نهایت بازداشت اش می کنند و شکنجه است؛ اما رفت و کشته شد در حالی که فریاد می زد اینها ناموس ما و هم وطن ما هستند....»
فرزندان من: همه شهدای جنبش سبز

خانواده امیرارشد هنوز شکایتی ارائه نداده اند و معتقدند در این شرایط چیزی که به جایی نرسد فریاد است.

مادر امیر می گوید: «به من خرده می گیرند که چرا شکایت نمی کنی؟ آخر من به چه کسی شکایت کنم؟ این همه آدم شکایت کردند به کجا رسید؟ من هم یک مادرم مثل همه مادران دیگر که دلشان سوخته و جگرشان تکه تکه است؛ آخر فقط امیر من که نبود؛ مگر امیر فقط فرزند من بود؟ نه، مصطفی هم فرزند من بود، ندا، سهراب و همه جگرگوشه گان ما که در خون خود غلتیدند فرزندان من بودند و من به همه آنها افتخار می کنم که برای آزادی جان دادند. جرم آنها فقط بی گناهی بود و شما هم گریه نکنید چون من دو سال است دارم گریه می کنم هیچ نتیجه ای نگرفته ام بچه من برنگشت او دیگر برنمی گردد بچه های دیگر من دیگر برنمی گردند...»

این مادر 25 سال زحمت کشید تا «امیرارشد» را بزرگ کند و به جامعه تحویل دهد. 25 سال شب ها نخوابید تا «امیرارشد»ش بخوابد اما حتی نمی تواند قاتلان بچه اش را نفرین کند:«با همه این دردها تا این ساعت نمی دانم چرا نتوانسته ام حتی قاتلان بچه ام را نفرین کنم. نه اینکه بلد نباشم اما دلم اجازه نمی دهد. شرمنده ام از اینکه آدم هایی در مملکت ما زندگی می کنند که سه بار با ماشین از روی یک جوان 25 ساله رد می شوند و او را له می کنند فقط به جرم انسان دوستی، و شرف هم ندارند و می گویند که صحنه سازی بوده و... شما بگویید آخر من به چه کسی پناه ببرم؟ آیا شب راحت سر بر بالین می گذارند؟»
سکوت من از ترس نیست

مادر «امیر ارشد» می گوید که سکوت دوساله او و خانواده اش از ترس نبوده است: «می گویند که ما از ترس سکوت کردیم و حرف نزدیم. سکوت مرا به حساب ترس نگذارید؛ من از هیچی نمی ترسم، من دیگر زنده نیستم، مرده متحرکی هستم که زندگی ام مثل هر پدر و مادری بچه هایم بوده اند آرزوهایی داشتم، نه پولدار بودم نه پدر یا شوهر پولدار داشتم سالیان سال زحمت کشیدم که انسانی سالم تحویل جامعه بدهم؛ اکنون برای من چه مانده که بترسم؟ الان هم می دانم که تلفنم کنترل می شود اما می گویم که از ترس، سکوت نکردم بلکه نمی خواهم یک امیر ارشد دیگر از دست بدهم نمی خواهم یک مادر دیگر داغدار شود.»

14 آذرماه سال گذشته خانواده امیرارشد، مراسم تولدش را بر مزار او برگزار کردند اما ماموران امنیتی با هجوم بر سر مزار او ، مادر سهراب اعرابی، مادر رامین رمضانی و مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی را بازداشت و بعد از بازجویی چند ساعته در همان محل آزاد و پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار را به بازپرسی شهر ری منتقل و برای آنها قرار بازداشت صادر کردند. آنها پس از ماه ها بازجویی و زندانی در سلول های انفرادی بند 209 اوین، با قرار وثیقه آزاد شدند.

خانم مهین به این موضوع اشاره می کند و می گوید: «باور می کنید من دیگر حتی سر خاک بچه ام هم نمی روم؟ می دانید چرا؟ به خاطر اینکه اگر بروم ممکن است باز لباس شخصی و پلیس و... بریزند و باز مشکلی برای کسی پیش بیاید. نمی روم و می ترسم برای جوان دیگری مشکلی پیش آید یا مادر دیگری داغدار شود. آن موقع من چه جوابی دارم بدهم؟ جوان های دیگر وطنم هم، فرزندان من هستند؛ من نمی خواهم برای هیچ کسی مشکلی پیش بیاید. من که توانی ندارم یک پیرزن 63 ساله هستم که توان حضور درجمع را هم دیگر ندارم؛ سر خاک بچه ام نمی روم و گاهی اما مثل دزدها می روم و مثل دزدها برمی گردم بدون اینکه کسی بفهمد.»


این مادر داغدیده در آخر سوالات بی جواب خود را می پرسد: «بچه های ما چه بود جز خواستن آزادی و امنیت برای هموطنانشان که با آنها چنین کردند؟ دو سال گذشته ولی هر لحظه برایم زنده می شود و هر لحظه جلو چشمم بچه ام را می کشند و من هیچ کاری نمی توانم بکنم. اما تنها من که نیستم همه مادران مثل من کشیدند و می کشند مگر مادر ندا نکشید این دردها را؟ مادر مصطفی، مادر سهراب و سایر عزیزان ما مگر نکشیدند این دردها را؟ من هم مثل آنها. فقط گاهی می گویم خدا این ناله های مادران دلسوخته را نمی شنود؟ این همه سال، ناله ها و نفرین های مادران را نمی شنود؟ »
فشار برای سناریوسازی

بعد از کشته شدن «امیرارشد» مادر او تحت فشار بسیاری بود تا شهادت فرزندش را ، يك حادثه اعلام كند.

در روزهای ابتدایی مرگ این جوان، ماموران وزارت اطلاعات با حضور در منزل شهين مهين فر او را تحت فشار قرار داده اند مصاحبه كرده و بگويد كه در اثر يك حادثه كشته شده است. ماموران امنيتي از خانم مهين فر خواسته اند اعلام كند كه خود او در كنار فرزندش حضور داشته و شاهد است كه پسرش در اثر يك سانحه كشته شده است.

ماموران وزارت اطلاعات تهديد كردند در صورتي كه خانم مهين فر اين مسائل را در مقابل دوربين عنوان نكند تمامي حقوقش در صدا و سيما را از دست مي دهد.

پدر «امیرارشد» هم از كارشناسان بازنشسته سازمان محيط زيست و از افراد خوشنام و متعهد آن سازمان است.  پدر شهید سبز می گوید: «هر وقت آن صحنه دلخراش را مي بينم به خصوص اينكه اتومبيل نيروي انتظامي پس از برخورد شديد با وي مجددا دنده عقب آمد و جسد نيمه جان او را له كرد،‌ حالم منقلب مي شود و پيش خود مي گويم كدام انساني حاضر است با همنوع خود چنين رفتاري داشته باشد.»

او مي گويد: «پس از آن واقعه خانواده ما متلاشي شده است. همسرم كار خود را رها كرد و به گوشه اي رفت و اكنون آن قدر ضعيف شده است كه هر لحظه بيم جانش را دارم و پسر بزرگم هم پس از 17 سال همكاري با صدا و سيما كار خود را رها كرد و حتي به واسطه فشارهاي رواني از همسرش جدا شد و نگهداري فرزندش را نيز به همسرش سپرد.»

او به سناریو سازی صداوسیما اشاره می کند و می گوید: «صدا و سيما تلاش كرد كه ابتدا جنازه را در آنجا تشييع كند  و سپس آقاي خجسته در تماس با همسر درخواست حضور در خانه ما و نيز بازگشت به كار او را داشت كه با هيچ يك از اين تقاضاها موافقت نكرديم.»

«امیر ارشد» سبز، سرخ فام رفت و نامش به عنوان یکی از شهدای عاشورای خونین 88 برای همیشه جاوید شد.
منبع ندای سبز آزادی 





۱۳۹۰/۱۲/۱۶

یک تار موی خاتمی، از کلّ محاسن آغا، بیشتر ارزش دارد!

یک تار موی خاتمی، از کلّ محاسن آغا، بیشتر ارزش دارد!




خاتمی در آلمان


خاتمی در مراسم تدفین پاپ و ادای احترام رئیس جمهور ایرانی‌ الاصل اسرائیل به ایشان


امروز نوشته‌ای در سایت دگربان توجه مرا بخود جلب کرد. مقاله دگربان خلاصه‌ای از حملات آخوند سعیدی نماینده خامنه‌ای در سپاه به خاتمی را شامل می‌‌شد.
این آخوند مزدور با کامل وقاحت مرد منتخب مردم ایران در دوم خرداد را "شخصیت بی‌ اراده ای" خوانده است که رای او از روی صداقت نبوده و خلاصه، یک مشت مزخرفات آخوندی نیز اضافه کرده است که در آخر این نوشته قابل مشاهده خواهد بود.
پیام من بعنوان یک کاربر ساده بالاترین به این آخوندک این است که با تمام انتقادات نسبت به آقای خاتمی بعلّت شرکت در انتصابت امسال، یک تار موی خاتمی، بیشتر از از کلا محاسن آغا می‌ارزد.
پیام من به آقای خاتمی نیز یک جمله ساده می‌‌باشد
"صداقت شما در مقابل وقاحت ولی‌ وقیح برابر است با حماقت".
علی سعیدی٬ نماینده ولی فقیه در سپاه:

محمد خاتمی «شخصیت بی‌اراده‌ای» است


علی سعیدی٬ نماینده ولی فقیه در سپاه پس از شرکت محمد خاتمی در انتخابات نهمین دوره مجلس٬ وی را «شخصیتی بی‌اراده» توصیف کرد و خواستار عذرخواهی رئیس جمهوری سابق ایران از «مسئولان» و «مردم» شد.
آقای سعیدی روز دوشنبه (۱۵ اسفند) در گفتگو با «باشگاه خبرنگاران جوان»٬ شرکت محمد خاتمی در انتخابات ۱۲ اسفند را از روی «صداقت» ندانست.
وی همچنین از خاتمی خواسته است: «از فراز و فرودهای مختلفی که در گذشته به آن دچار بود دست بکشد و با صداقت به عرصه نظام بازگشته و از مسئولین و مردم به خاطر اشتباهات گذشته عذرخواهی کند.»
نماینده ولی فقیه در سپاه در عین حال خاتمی را «شخصیتی بی‌اراده در تصمیم گیری‌ها» توصیف کرده که در میان «جریان تندرو و جریان مایل به همکاری با نظام، قرار گرفته و هیچکدام از طرف‌ها به حرف وی گوش نمی‌کنند.»
شرکت محمد خاتمی در رای‌گیری نهمین دوره انتخابات مجلس بازتاب‌های موافق و مخالف فراوانی داشته است.
آقای خاتمی امروز در واکنش به این بازتاب‌ها با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد علت شرکت وی در انتخابات «نگاه داشتن روزنه‌های اصلاح طلبی» در جمهوری اسلامی بوده است.
این در حالی است که محافظه‌کاران شرکت رئیس جمهوری سابق ایران را تلاش وی برای فرار از «شکست» و «آبروریزی» اعلام کرده‌اند.
خبرگزاری فارس در گزارشی نوشته محمد خاتمی «برای جلوگیری از شکست و حذف کامل اصلاح‌طلبان» و جدا کردن «اصلاح‌طلبان از سبز‌ها» به توصیه مشاوران خود در انتخابات شرکت کرده است.
شرکت محمد خاتمی در این دوره از انتخابات با استقبال سرد محافظه‌کاران روبرو شده است.

۱۳۹۰/۱۲/۱۲

حضور مفتخور جماران در انتخابات خونین




از رای دادن سید خندان اصلاحات بدتر، مشارکت این کوه چربی‌ جماران در این سیرک انتصابات است.
تو گویی قهوه‌ای شدن بهشت زهرا توسط احمدی‌نژاد نیز، این کوه چربی‌ را مذاب نکرد
اما در فردای ایران، موج سبز تمامی‌ این نجاست‌ها را از دامن وطن پاک خواهد کرد.
این هم تصاویر خیانت دیگر روحانی نما‌های بی‌ وطن همراه با القاب مربوطه!
آیت‌الله بساز و بفروش سابق


آیت‌الله ویلچیر

آیت‌الله نویسنده سابق مجله مبتذل! زن روز

آیت‌الله نخودی

آیت‌الله وودی آلن(جهود)

آیت‌الله نخودی-۲

آیت‌الله خاتمی نخندان


آیت‌الله فیلسوف مخالف حقوق بشر