تعداد بازدید از صفحه در هفته گذشته

۱۳۹۱/۳/۱۰

پفک نمک دیکتاتور و احمدی‌نژاد




منبع تصویر وب سایت فارسی فیلم "دیکتاتور "


علاالدین کاراکتر فیلم "دیکتاتور" با عرضه پفک امریکائئ به احمدی‌نژاد، محاصره اقتصادی غرب را به مورد تمسخر قرار می‌‌دهد.....

۱۳۹۱/۳/۸

میرزا رضا کرمانی و فضای مجازی ایران امروز




تصویر از فیس بوک کاریکاتوریست و هنرمند محترم بادبان  که امیدوارم حق کپی‌ رایت نداشته باشد!
راستی‌ طبق قوانین بالاترین لینک با عکس کپی‌ شده در بلاگر، باعث بستن حساب کاربری میشود و یا اینکه بالا یاران و میترا بالا یار همان جنتی مجازی خودمان، هر که را خواستند اخراج میکنند و این قوانین این سایت فقط دکوری بیش نیست!؟

۱۳۹۱/۲/۲۴

پیام تبریک سخنگوی شهرسا ملت ایران به رئیس جمهور منتخب فرانسه



تبریک امیرارجمند به رئیس‌جمهوری منتخب فرانسه


نمی‌دانم دیگر با چه زبانی از آقای امیر ارجمند سخنگوی شورای هماهنگی‌ راه سبز امید (همان شهرسا خودمان) تشکر کنم؟
آقای اردشیر امیر ارجمند،
اول اینکه خیلی‌ ممنون که از زنده بودن خود ما را مطمئن نمودید، چون کم کم داشتم فکر می‌کردم که شما نیز در پاریس در حبس خانگی هستید! نه خبری! نه بیانیه ای!!

خدا وکیلی، سخنگو هم به شما میگویند که سالی‌ یکبار یک سخن که نه، یک نامه‌ای میفرستید. من که حالم به هم می‌خورد از این فعالان مخالف بشار اسد که راه براه مزاحم تلویزیون الجزیره شده و مدام به بشار اسد بد و بیراه می‌‌گویند و ول کن معامله هم نیستند! یکی‌ نیست به این سوری‌ها بگه، بابا فهمیدیم! یک سال است که ۱۰۰۰۰ کشته داده‌اید و همه این جنایت زیر سر شخص بشار اسد است و بس...

یک کم از این آقای ارجمند یاد بگیرید که ۲ سال است در پاریس نشسته و خیلی‌ متین و با وقار سالی‌ یکبار صحبت میکنه، تازه توهین شخصی‌ هم به خامنه‌ای نکرده و کلا اسم او را حتی بر زبان هم جاری نمیکنه. آفرین به این متانت و مبارزه مدنی...

در آخر فقط یک گلایه کوچک از آقای ارجمند دارم. آقای ارجمند با توجه به نزدیکی‌ سالگرد یا بهتر بگویم ۲ سالگرد ۲۵ خرداد و بد رفتاری انتخاباتی(ادبیات سید خندان خاتمی)، وقت کردید این فراخوان کتاب خوانی را لغو نمائید، من که دیگر عینک لازم شدم و پیشنهاد دارم که اینبار فراخوان دست روی دست گذاشتن را مطرح نمائید تا ما هم همگام با شما همه با هم دست روی دست بگذاریم و توکّل بخدا نمائیم که شاید او بداد ملت ایران برسد.

۱۳۹۱/۲/۲۱

در آستانه فینال جام باشگاه‌های اروپا، فتوا صادر شد!




از شما چه پنهان! گاه گداری که حوصله‌ام پشت کامپیوتر سر میرود، سری به سایت شیعه اونلاین میزنم تا شاید مطلب خنده داری در آن پیدا شود و کمی‌ از ناراحتی‌‌های فضایی مجازی کمتر شود.

امروز که سایت را باز کردم تیتری جای خالی‌ لاری دیوید  و برنامه پارازیت را پر کرد. تیتر را همراه با لینک اینجا قرار میدهم و امیدوارم که بازیکنان چلسی و بایرن مونیخ این لینک را دیده و از گذشته خود توبه کنند که شاید به سرنوشت شاهین نجفی و سلمان رشدی دچار نشوند..


به گزارش شیعه آنلاین به نقل از جام نیوز، یک مجمع فقه اسلامی در سودان، حکم سجده کردن ورزشکاران و تمارض جهت گرفتن پنالتی را اعلام کرد.

مجمع فقه اسلامی در سودان سجده کردن ورزشکاران بر روی زمین را پس از شادمانی بخاطر پیروزی، به عنوان نوعی شکر برای خداوند جایز دانسته است.

این مجمع در ادامه خاطر نشان کرد: «پس از سجده شکر، بجا آوردن سلام واجب نیست و برای انجام آن نیازی به رو به قبله بودن نمی باشد.» این مجمع فقهی، سجده ای که بازیکنان فوتبال پس از رسیدن به گل یا پیروزی در زمین فوتبال انجام می دهند را در انتشار و تبلیغ اسلام سهیم می داند.

این در حالی است که عده ای از علماء با انتقاد از این حرکت پرسیده بودند که مگر گل زدن یک نعمت است تا به خاطر آن شکر خدا بجا آورده شود؟ در همین راستا، دو عالم سعودی نیز، تمارض بازیکنان فوتبال برای گول زدن داور به جهت گرفتن پنالتی یا گرفتن ضربه آزاد به منظور رسیدن به گل، حرام دانستند.

"عبدالله مطلق" یکی از این دو عالم سعودی گفته است که این کار یک نوع گول زدن و دروغ گفتن است و حرام شرعی به حساب می آید و بازیکن زمانی که این کار را انجام دهد مرتکب گناه می شود مخصوصا زمانی که بازیکن به خدا سوگند یاد کند که در اینجا بازیکن مرتکب یکی از گناهان کبیره ای شده است که بر هر مسلمانی واجب است از آن اجتناب کند.


۱۳۹۱/۲/۱۸

خاطره‌ای از سوگلی حدیث پارتی فیضیه, "سید علی‌ فرزانه"


سوگلی حدیث پارتی فیضیه



ماجرا را به نقل از یکی‌ از محافظان رهبری دنبال می‌کنیم:
رهبر بعد از زیارتی کوتاه و دو رکعت نماز رفتند سراغ حضرات علما. از همان ورودی با همه سلام وعلیک رودررو کردند و کل مسجد بالاسر را چرخیدند. اول کار، حیا مانع بود ولی کم‌کم که جو صمیمی مجلس برای حضرات معلوم شد جلو رفتند و دست رهبر را بوسیدند، به شانه و عبایش دست کشیدند و آخر کار ازدحام زیادشد. جوری که محافظها مجبور شدند دور رهبر را بگیرند که در فشار ازدحام علما نرود وقتی می‌آیند برای دستبوسی.

آقای محمدی گلپایگانی وقتی رهبر رفت و نشست (اولین بار بود که دیدم رهبر در این سالهای اخیر روی زمین نشستند و نه روی صندلی همیشگی آن هم دو زانو و با تواضع) به آقای حقانی گفت: «خیلی خسته شده‌اند. اصلا حال ندارند.»





تا اینجای مطلب در سایت خبر گذاری مهر به چاپ رسیده است اما بنا به دلایل امنیتی باقی‌ حادثه توسط این سرباز گمنام امام زمان فقط و فقط در اختیار  خبر گذاری فتنه گران قرار گرفته است.

 به سرعت خودم را به رهبری رسانده و گفتم:                                                                                                       
آقا اگر حالتان خوش نیست، 
دکتر مرندی سر همین بن بست جمهوری اسلامی مطب دارند! سریع حرکت کنیم!



آقا فرمودند:
ازدحام جمعیت را چه کنیم؟ من چگونه از میان این جمعیت عبور کنم؟
فکری به ذهنم رسید، اما می‌ترسیدم که آن را مطرح کنم.
آقا با آن چشمان با بصیرت، فهمیدند که در فکرم. فرمودند: فکرت چیست؟ نترس بگو!
عرض کردم: جسارت است اما چون اقتدار و غضب شما را دیده‌ام،
فکر نمیکنم پیشنهاد مرا بپذیرید! ولی‌ این تنها راه رساندن بدن ناقص شما به دکتر است.
شما با چادر و مقنعه میتوانید از اینجا به همراه من و دیگر برادران خارج شوید.
از ترس غضب آقا، بدنم به لرزه افتاده بود. ناگهان صدای خنده آقا بلند شد!
فرمودند:می بینی‌ مصباح، اینها از مبارزات ما با طاغوت  بی‌ خبرند!!
من قبل از انقلاب اکثر مواقع با چادر تردد می‌کردم،                                                                   


آقا تبسمی کردند و ادامه دادند که:
حتی یک بار در همین شهر، ساواک مرا چادر به سر به‌ همراه رفسنجانی‌ دید,
ولی‌ فکر کرد که من صیغه آقای رفسنجانی هستم. چون من مستاجر همین مرتیکه بی‌ بصیرت بودم.
تازه من با همین مصباح چهارشنبه سوریها با چادر قاشق میزدیم و
اعلامیه پخش میکردیم.دلمان تنگ شده بود برای چادر پارتی در حوزه. یادته مصباح؟

 کنیزان صیغه‌ای آقا


مصباح: تو اون حالا رو با حسینیان میکردی....
آقا فرمودند: چادر همین کنیزان آفریقائی خودمان را که در
اینترنت عکس‌شان چاپ شد بیاورید و آن دختر سیاه پوست 
آمریکایی را برای من صیغه کنید البته اگر امشب فیری
 هستند










برای ایمنی بیشتر من و دیگر برادران هم چون رهبر مقتدرمان



چادر برسر به سمت خیابان امام به حرکت در آمدیم.
اقتدار رهبری از زیر چادر نیز چشم را خیره مینمود. 
دکتر مرندی تا آقا را با چادر دید سریع آقا را شناخت و گفت:
 یاد دوران جوانی آقا میافتم، همه طلاب عاشق
 راه رفتن آقا با چادرشان بودند.آهی میکشد و ادامه میدهد:
واکسن اثر نکرده، این نسخه را سریعاً تهیه کنید.
 به آقا هم گفتند: همان دارو دوران جوانی خودتان است
که آقای رفسنجانی برایتان می‌گرفتند، اما شما دیگر جوان نیستید
 همه را با هم استعمال نکنید لطفا.

نسخه را نیز به خاطر مسائل امنیتی به نام من نوشت.
تنها به داروخانه رفتم و نسخه را به دکتر داروخانه دادم.
 نگاهی‌ به من کرد و گفت:
 می‌دانستم آقا در این شهر یاد دوران شباب را خواهند کرد به آقا بگوئید
 شما دیگر جوان نیستید همه را یک شبه مصرف نکنید لطفا!
آقا با آقای مصباح دارو را گرفته و به اندرونی منزل مصباح دفتند.

 بعد از ۳۰ دقیقه آقا با همان چشمان با بصیرت، شادمان
 و بشا‌ش برگشتند و شدند امام ما.
فضای روحانی و بسیار عارفانه‌ای حاکم بود در اندرونی،
 بوی گلاب، اسفند و یک بوی خاصی‌ که آقا هر جا میرفت او
را چون هاله احاطه کرده بود به مشام میرسید. از رسأیی  نماینده تهران
 در مجلس که سالهاست هر روز با آقا دیدار دارد پرسیدم این بوی آسمانی چیست؟
لبخند ملیحی زد و گفت:
واز..........
رسأیی درست تشخیص داده بود، من نیز این بو را به خاطر می‌آورم.
 یاد دوران نوجوانی خود افتادم که شب ها در
 پایگاه بسیج محل درس بصیرت و اقتدار می‌‌آموختیم.

۱۳۹۱/۲/۱۶

باز کردن ساندیس برای بالاترین!نوش جان میترا خانم



امروز در بالاترین لینکی‌  از کاربر آبنوس  منتشر شده که بوی گند ساندیس گندیده می‌‌دهد.
این شخص که هر کامنتی میداد اینقدر منفی‌ باران میشد که حذف می‌‌گردید و جرأت لینک فرستادن را نداشت، حالا از مدیریت بالاترین تشکر می‌کند و دوستان ساندیس خور او نیز رأی مثبت داده و برای یکدیگر ساندیس که نه رد بول باز میکنند.
این کاربر را تمام اعضای بالاترین می‌شناسند و چه توهین‌ها این فرد به جنبش سبز ملت ایران نکرده و مطمئن هستم که هزاران گزارش تخلف برای او صادر شده، خود من شاید نزدیک ۵۰ گزارش برای او رد کرده باشم که البته هیچگاه ترتیب اثر داده نشده است.
من فقط بعنوان یک ایرانی‌ خارج نشین فریاد میزنم که اگر ملت ایران بخاطر سرکوب شدید جمهوری اسلامی این ساندیس خور‌ها را تحمل می‌کند و چاره‌ای ندارد، من دلیلی‌ برای خفه خون گرفتن نمی‌بینم چون محتاج این موجودات نیستم.
لذا شما میترا خانم کلاه خود را با دست نگهدار که باد نبرد. بگذریم که من تمام این خوش رقصی‌های شما را اقتصادی می‌دانم و معتقد هستم که بالاترین را خیلی‌ آهسته بسوی سایتی قابل قبول برای دولت ایران سوق می‌‌دهید تا شاید بجای مخالفان سر سخت جمهوری اسلامی، منتقدان چوسکی یا همان خاتمی طلبان و مشأیی طلبان ایران پرست نما، در سایت شما فعالیت کنند که شاید شما هم چند آگهی‌ تبلیغاتی از داخل ایران منتشر کنید تا خرج لوازم آرایش شما و مهدی فراهم شود.
این سایت متعلق به شماست و شما بحق آزادید که هر سیاستی را دنبال کنید ولی‌ دیگر لاف آزادی خواهی‌ نزنید که فتنه گران را گران تمام خواهد شد.
بخشی از بسلامتی گفتن آبنوس را با همدیگر دنبال می‌کنیم...