تعداد بازدید از صفحه در هفته گذشته

۱۳۹۱/۱۰/۲۵

دلنوشته اي از اقوام شهيد كرامت الله زارعيان



منبع کانون حمایت از خانواده جانباختگان و بازداشتی ها

زندگی چقدر کوتاه هست وقتی پلک می گشایی و میخواهی بسوی دوردستهای روشن فردا قدم بزنی-ناگهان شب میشود بنام خدا
بگوش دلم میرسد، صدای قشنگش هنوز
دلم شستشو میدهد، زلال صدایش هنوز
از اینجا که آغشته است به عطر نفسهای او
درخانه وا میشود به لبخند زیبای او
و بایاد لبخند اوست که این غنچه ها واشدند
گل سرخهای حیاط دوباره شکوفا شدند
شب و روزمان سبز بود،زمان بیصدا میگذشت
همه فکرخود،بیخیال،وهی روزها میگذشت
وما غافل از او که داشت دلی تنگ اما بزرگ 
وامروز ما میرویم سر خاک مردی بزرگ
مظلوم شهید عصر عاشورا 1391
کرامت الله زارعیان
زندگی چقدر کوتاه هست وقتی پلک می گشایی و میخواهی بسوی دوردستهای روشن فردا قدم بزنی-ناگهان شب میشود-

کرامت الله و علی عزیزسلام-گل انتظارتان سبز شد-چشمان بهشتیتان روشن-لبهای ملکوتی تان خندان-گل جمعتان رسید-به بدرقه برادر کوچکتان می روید،دستانش را بگیرید،دستانش خسته است-پاهایش را بربال گلهای سرخ بهشتی بگذارید،زانوانش کمی لرزان است-آخرین بار که او را دیدم ،برلبانش گل امید بود و در چشمانش سوسوی روشن فردایی تابناک-ای به قربان چشمانت ،پسرعموی عزیزم که برای برادر و خواهرانت،برادری کردی در نهایت بزرگواری-امیدشان بودی و غرورشان-سرودن غمنامه ی رفتن در اندیشه ام نبود-برای عزیزی چون تو،باید که زندگی را میسرودم-کوچ عارفانه ات درباورم نمیگنجد،اما چه میتوان گفت جز تسلیت این مصیبت بزرگ واین اندوه جانفرسا- بهشت جایگاهت باد
پسرعموی شیرین زبانم-نوشداروی مرگ،چه شیرینی و حلاوتی داشت که زودهنگام نوشیدی-گیرم که مرگ ترا غافلگیر کرد و کاری از دستت ساخته نبود اما چه میشدکمی بیشتر میماندی –بخاطر پدرت –او را ببین-چه غریبانه اشک میریزد وچه جانسوز مویه میکند-ببین دستان خالیش را-گویا تمام دنیا را به لحظه ای از دستانش ربوده اند-مادرت راببین-چه مظلومانه به پهنای صورت اشک میریزد-به اتاقت پناه میبردو ناباور دوره میکند تمام غمهای دلش را-شهادت برادران وپسرانش را-اما بیادتو که می افتد،انگار تمام امیدش را ربوده اند-خواهرانت راببین-نرگس را که دیگر صدایی وتوانی برایش نمانده- چون گندمی برآتش داغت میسوزد و حکیمه ات که در فراق دو عزیزتمامی موهایش به برف غم خضاب گشته –دست برپشت دست میکوبد و وای از دل میگوید-مرضیه را ببین-تنهاییش را- چه غریب-چه بی یاور مانده و مبهوت از رفتن رفیق و هم راززندگیش- و وای از تنها برادرت-وای از تنهایی برادرت وخدا میداندچه غمها که در سینه پنهان کرده عبدالرسول و چه مظلومانه اشک میریزد-برادرزاده ها،خواهرزاده هایت راببین که آرزوی دامادیت را داشتند-بخاطر دل ما میماندی –عموها-داییها-عمه وخاله –ما دختر عموها،نقشه ها برای دامادیت در سر داشتیم-میخواستم سفره عقدی برایت پهن کنم که شایسته اش بودی-همه مان میخواستیم گل و نقل و شادی بر سرت بیفشانیم-جای قد رعنای تو زیر خاک نبود-از راه دور به دیدنت آمدم-نرسیده به جهرم به ماشین حامل جنازه ات که رسیدیم ترا دیدم لباس سفید پوشیده و در آرامش ابدی خفته-انگار شاهزاده ای که گویا هرگز از سرزمین ما گذری نداشته- با برادرانم چقدر بر سر و سینه کوفتیم-چقدر از داغ بزرگت ناله برآوردیم-چقدراشک ریختیم،شاید نرسیده به شهرمان برخیزی و این بار گران را از دوشمان برداری-شاید ما را یاری کنی و خودت از خدا بخواهی تا چشمان منتظر پدر و مادرت غرق شادی شود-اما نشد-تو ، کرامت الله، همان پسر شیرین زبان دیروز-همان پسر باهوش روزهای نه چندان دور خاطرات من-همان پسرعموی دوست داشتنی ام-امید دل عموی عزیزتر از جانم-ستاره زیبای زن عموی دلشکسته ام-خورشید گرم مهربانی برای دخترعموهای همچون خواهرم-معنی برادری برای پسرعموی تنهایم، رفتی و تمام فامیل را داغدار کردی – بی خداحافظی میروی و آتشی بر دلمان می نهی که جز به دیدار دوباره، خاموشی نمی یابد- دیگر ترا نمی بینیم- ترا که در هر قدقامت، وضوی عشق می ساختی- دیگر از دستان سخاوتت برگ سبز تابستان نمیگیریم و گل بهار نمی چینیم-بغض گلویمان را میفشارد-اشکمان را از که پنهان کنیم که همه بر خوبی تو گواهند-عزیز فامیل- جوانمرد محله- آبروی کوچه باغها،برای آخرین بار قامت بلندت را دیدم- گلباران باد قامت بلند و رشیدت- دستان خسته ات را بوسه می زنیم –دستان قشنگی که سالها در محله علی پهلوان در سوگ حسین زهرا بر سینه کوفت- درختان باغ در برگ برگ سبز خود، غرور نگاه ترا دارند-تک تک آجرهای این خانه ، دلتنگ تو خواهند شد - دیگر از پیچ خیابان که میگذریم و نگاهمان به خانه ای با دری آبی رنگ که می افتد، دلمان هُری خواهد ریخت - خانه دیگر چشم انتظار صدا ونگاه ولبخند توخواهد ماند. کوچ غریبانه ات در وسعت اندیشه ام جایی نداشت - اما چه میتوان گفت جز آنکه غزل رفتن را، همه خواهیم سرود-تسلیت باد بر ما، اندوه غریب این کوچ
اکنون ترا به خدا میسپاریم با کوله باری از دعای خیر که همراهت میکنیم- برو پسرعموی خوبم-برو صفای قدمت-بروبقربان وفای دیرینه ات- مسیرت پراز گلهای بهشتی-برو و آسوده بخواب، ای دست علی (ع)به همراهت-برو اما فراموشمان نکن-هراز گاهی به یادمان باش-برو اما گاهی به خوابمان بیا- ما طاقت فراق بیش از این نداریم-برو بسلامت، اما نروی از دل ما- خانه ات بهشت-دیدار به قیامت- در پناه خدای رحمان، حق نگهدارت-
در غربت مرگ ، بیم تنهایی نیست یاران عزیز ، آن طرف بیشترند-
هدیه به روح پاک و نجیبش و ظهور هرچه سریعتر منجی عالم صلوات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر